متعصب، جزمی، کوته فکر سایر معانی: (وابسته به دگما) اندیش پایه ای، جزم اندیش، فریور، آیینی، فرازمانی، فردادی، (ادعا شده بدون اثبات) خشک اندیشانه، خشک اندیش، (نظری و غیرتجربی) قیاسی (dogmatica ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منصفانه، بی طرفانه، دادورانه، بیغرضانه، منصف، بیطرف، منصفانه
وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل سایر معانی: وابسته به علوم انسانی، گشاده دست، سخاوتمند، دست و دل باز، دهشگر، فراوان، (تفسیر یا ترجمه) ...
(به ویژه در مورد شرکت در احزاب و گروه های سیاسی) ناپیوستار، شرکت نکننده، ناطرفدار، غیر عضو، ناهوادار، بیطرف
نژاد پرست، نژاد پرست سایر معانی: نژاد پرست
خود خواه، خود پرست، خود پسند سایر معانی: خودخواهانه، خودپسندانه
درونی، خصوصی، ذهنی، فاعلی، وابسته بطرز تفکر شخص سایر معانی: ویری، شخصی، فردی، نظری، تصوری، انگاشتی، وابسته به تصور و تحلیل خود هنرمند، خود انگاشتی، درونزاد، خیالی، دریاخته، ذهن گرا، ذهن گرای ...