dogmatic
معنی
متعصب، جزمی، کوته فکر
سایر معانی: (وابسته به دگما) اندیش پایه ای، جزم اندیش، فریور، آیینی، فرازمانی، فردادی، (ادعا شده بدون اثبات) خشک اندیشانه، خشک اندیش، (نظری و غیرتجربی) قیاسی (dogmatical هم می گویند)
[ریاضیات] قاطع، متعصب، جزمی، کوتاه فکر
سایر معانی: (وابسته به دگما) اندیش پایه ای، جزم اندیش، فریور، آیینی، فرازمانی، فردادی، (ادعا شده بدون اثبات) خشک اندیشانه، خشک اندیش، (نظری و غیرتجربی) قیاسی (dogmatical هم می گویند)
[ریاضیات] قاطع، متعصب، جزمی، کوتاه فکر
دیکشنری
دگماتیک
صفت
dogmatic, categorical, categoricجزمی
fanatical, zealous, bigoted, intolerant, rabid, dogmaticمتعصب
narrow, illiberal, dogmatic, provincial, low-minded, narrow-mindedکوته فکر
ترجمه آنلاین
جزمی
مترادف
arbitrary ، arrogant ، assertive ، bigoted ، bullheaded ، categorical ، cocksure ، confident ، definite ، despotic ، determined ، dictative ، doctrinaire ، domineering ، downright ، egotistical ، emphatic ، fanatical ، fascistic ، formal ، high and mighty ، imperious ، intolerant ، magisterial ، narrow minded ، obdurate ، obstinate ، one sided ، overbearing ، peremptory ، pigheaded ، prejudiced ، stiff necked ، stubborn ، tenacious ، tyrannical ، unequivocal ، wrong headed
متضاد
amenable ، doubting ، flexible ، indecisive ، manageable ، obedient ، questioning ، skeptical ، submissive