پیشساز [شیمی] پیشترکیبی که درطی یک رشته واکنش شیمیایی یک ترکیب اصلی ایجاد میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
یون پیشساز [شیمی] هر یونی که تکهتکه شود و بتوان آن را پیشساز مستقیم یک یونتکۀ نهایی به شمار آورد
مدت پیشنشانگری [ژئوفیزیک] بازۀ زمانی از شروع یک پدیدۀ بیهنجار تا رویداد زمینلرزۀ اصلی
جد، نیا سایر معانی: نیا (جمع: نیاکان)، جد (جمع: اجداد)، تبار، (جانورشناسی - گیاه شناسی) پیشگونه، پیش کسوت، پیشگام، (جمع) پیشینیان، اجداد [ریاضیات] نیا، نیایی، جد، پدربزرگ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشرو، جارچی، منادی، خبر رسان، قاصد، جلو دار، از امدن یا وقوع چیزی خبر دادن، اعلام کردن، راهنمایی کردن سایر معانی: پیک، چاوش، فرستاده، این واژه در عنوان برخی روزنامه ها به کار می رود، (مجازی ...
سابق، ماقبل سایر معانی: (از نظر زمان یا مکان یا رتبه یا اهمیت) مقدم، دارای حق تقدم یا اولویت، پیشین، قبلی، جلوی، پیش رفته، سابق الذکر [ریاضیات] آلی، پیشین، قبلی، فوق، قبلی
جد، پیشرو، نمونه، پدر بزرگ سایر معانی: نیا، (جمع) پیشینیان، اجداد
نمونه اولیه، ضابطه، نمونه اصلی، شکل اولیه، مدل پیش الگو، نخستین بشر، اصل ماده، نخستین افریده، پیش گونه سایر معانی: پیش نمونه، پیشمونه، نمونه ی اول، الگوی نخستین، نمونه ی اصلی، مدل، پیشمونه ا ...
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن، امضاء کردن، پاراف کردن، اشاره کردن سایر معانی: نماد، (مغازه یا موسسه - راهنمایی رانندگی) تابلو، (جانور) ر ...
معنی، اظهار، مفهوم، مفاد، تعیین، ابلاغ، نص صریح سایر معانی: چم، آرش، ابلاه [سینما] مفهوم - رسانایی [نساجی] معنا - مفهوم [ریاضیات] دلالت، معنی
راهنما، راهنمایا کنترل سینما و غیره، راهنمایی کردن، طلیعه چیزی بودن، یساولی کردن سایر معانی: جانمایی کردن، (معمولابا: in یا into) به وجود آوردن، ایجاد کردن، همراه آوردن، دربان، دروازه بان، ( ...
یک توالی نوکلئوتیدی با ساختار سنجاقسری که یکی از رشتههای آن رمزگذار ریزرِنا است||| اختـ . پیشریزرِنا pre-miRNA [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ...