دقیقا، مو به مو، موشکافانه، درست، با دقت، بدقت، صریحا، با صراحت، درست است، عینا همینطور [ریاضیات] دقیقا، صریحا، جامعا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عینا سایر معانی: بدرستی، بادقت، درست [ریاضیات] با دقت
صدای بلند یا محکم، چتر زلف، ضربت سنگین، محکم زدن، چتری بریدن، بستن سایر معانی: (صدای خوردن دو چیز جامد به هم) ترق تروق، بنگ، دنگ، (صدای انفجار) ترق، (با سر و صدا) ضربه زدن، کوبیدن، زدن، (با ...
اشکارا، صریحا، واضحا [فوتبال] واضحا –آشکارا
راست، بی درنگ، مستقیما، سر راست، یک راست سایر معانی: (به طور) سرراست، راستوار، صرفا، درست، کاملا، فورا، بلافاصله، الان، به زودی، (انگلیس) به مجرد اینکه، تا، به محض این که [برق و الکترونیک] م ...
صریحا سایر معانی: آشکارا، بی پرده، رک و راست، مخصوص، محض خاطر، فورا
عینا سایر معانی: به طور تحت الفظی، واژه به واژه، حرف به حرف، موبه مو، بی کم و زیاد، واقعا، به راستی، (عامیانه) تقریبا، چنانچه گویی، لفظ به لفظ واژه به واژه، کلمه به کلمه، بطور تحت اللفظی ...
راست، بدرستی، صادقانه، براستی، بطور قانونی، باشرافت، بخوبی، با حقیقت سایر معانی: واقعا، به راستی، حقیقتا، (معمولا به صورت ندای حاکی از شگفتی یا تایید و غیره) راستی !، عجب !، (در پایان نامه ه ...
تحت اللفظی، کلمه بکلمه، لفظ بلفظ سایر معانی: کلمه به کلمه، لغت به لغت، طابق النعل بالنعل، واژه به واژه، دقیق
واقعا، براستی، امین، حقیقتا، هر اینه سایر معانی: (قدیمی) به درستی (که)، هرآینه