با تکبر راه رفتن، جفتک زدن، خرامیدن، سوار اسب چموش شدن، روی دو پا بلند شدن سایر معانی: چمیدن، لبخیدن، گرازیدن، مچیدن، چامیدان، جولان دادن، (اسب - به ویژه هنگام راه رفتن) روی دوپا بلند شدن، ل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جست و خیز، تفتیش و جستجو، حرکت تند و چالاک در رقص، تفتیش و جستجو کردن، از خوشی جست وخیز کردن سایر معانی: با شادی تکان دادن، (از روی خوشی) جنباندن، ورجه وورجه، بازیگوشی، جست و خیز کردن، (خودم ...
طفره، جست، جست و خیز، ورجه ورجه، پرش کردن، جست و خیز کردن سایر معانی: الیز، جفت و لگد، پایکوبی، ورجه ورجه در رقص
گردش سفر، راه پیمایی تفریحی، اردک وار راه رفتن، تلوتلو خوردن و راه رفتن سایر معانی: (در square dancing) گام لغزنده برداشتن، (عامیانه) راحت راه رفتن، با نرمش راه رفتن
جست، جست بزن، جست زدن، از قلم اندازی، رقص کنان حرکت کردن، سفید گذاردن قسمتی از نقاشی، پریدن، جست و خیز کردن، ورجه ورجه کردن، پرش کردن، لی لی کردن، بالا و پایین رفتن، تپیدن سایر معانی: ورجه و ...
خود ستایی، کبر فروشی، شیک، خود فروشانهگام زدن، با تکبر راه رفتن سایر معانی: شق ورق راه رفتن، خرامیدن، سینه سپر کردن، دماغ خود را سر بالا کردن، با فیس و افاده گام برداشتن، نازیدن، به رخ (دیگر ...
سرگردان بودن، هرزه گردی کردن، ول گشتن سایر معانی: (عامیانه)، خرامیدن، یالم یالم راه رفتن، خیابان گز کردن، چمیدن، مچیدن، قدم زدن، راه رفتن، بزحمت راه رفتن