غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز سایر معانی: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی سایر معانی: متمایز، ناسان، از هم جدا، ناهمخوان، غیرمتجانس
مشخص، منش نما سایر معانی: نشانگر، نمایانگر، مشخص کننده، شاخص، ممیزه، ویژه، خاص، برجسته، متمایز، بازشناخت پذیر، ممتاز
نا سازگار، نا موافق، ناجور، متناقض، نا مناسب، غیر قابل استعمال با یکدیگر سایر معانی: مغایر، ناهمساز، نامتوافق، (منطق - ریاضی: دو قضیه یا گزاره ای که نمی توانند در آن واحد هر دو درست باشند) م ...