بازی، تفریح، نمایش، نواخت، لهو، نواختن ساز و غیره، سرگرمی مخصوص، ورزش، نمایشنامه، نواختن، بازی کردن، الت موسیقی نواختن، رل بازی کردن، روی صحنه ء نمایش ظاهر شدن، تفریح کردن، زدن سایر معانی: ق ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقش اساسی داشتن
(خودمانی) عمل تقلب آمیز، شیادی، تردستی
[سینما] جای ورودی برق
1- روابط عاشقانه ی سری برقرار کردن، بیش از یک معشوق داشتن 2- خوش گذرانی کردن
1- شرکت کردن (در) 2- به شرکت در چیزی تظاهر کردن 3- سرسری کار کردن
1- ورزشی توپ دار را آغاز کردن یا ادامه دادن 2- همکاری کردن 3- کاری را آغاز کردن یا ادامه دادن، 1- (در وزش های با توپ) بازی کردن 2- (عامیانه) همکاری کردن
[ریاضیات] تخته ی سیمبندی
بدون نت (آلت موسیقی را) نواختن، فی البداهه نغمه سرایی کردن
(امریکا - عامیانه - در مسابقه) برای رسیدن و جلو زدن از تیم مقابل کوشیدن
دربازی گلف چوگان، نوک چوبی
منصفانه رفتار کردن، جوانمردانه رفتار کردن، از مقررات پیروی کردن