سمج، سرسخت، کله شق، خودرای، کله خر، ادم کودن وسرسخت، کله شق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متعصب، جزمی، کوته فکر سایر معانی: (وابسته به دگما) اندیش پایه ای، جزم اندیش، فریور، آیینی، فرازمانی، فردادی، (ادعا شده بدون اثبات) خشک اندیشانه، خشک اندیش، (نظری و غیرتجربی) قیاسی (dogmatica ...
سختی، نرم نشدنی، ارام نشدنی، تسکین ناپذیری، کینه توزی سایر معانی: سنگدل
عدم قبول، عدم موافقت، عدم تسلیم
سر سخت، نپذیرنده، تسلیم نشو سایر معانی: زیربار نرو، تمکین نکننده، ناپذیرا، سرپیچی کننده (به ویژه از قانون)، نا هموار
سختی، سنگدلی سایر معانی: سختی، سنگدلی
انحراف، بدراهی، کژی، منحرف بودن سایر معانی: گمراهی، ضلالت، کژراهی، تباهی، لجبازی، خیره سری، نافرمانی، لجاجت
بیرحمی، سخت دلی
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج سایر معانی: مصمم، یک دنده، لجباز، خودرای، چشم سفید، سر سختانه، لجوجانه، مصممانه، مقاوم، دپرپای، دی ...
قطعی، تسلیم نشو، غیر قابل انعطاف، مصالحه ناپذیر، سخت ناسازگار، تمکین ندادنی سایر معانی: مصمم، انعطاف ناپذیر، سازش ناپذیر، آشتی ناپذیر، آشتی نکردنی، بی گذشت، نستوه
سرکش، گردن کش سایر معانی: سرکش، گردنکش