زن باز، لاس زدن، زن بازی کردن، دنبال زن افتادن، زن دوست بودن سایر معانی: (مرد) زن بازی کردن، (با چند زن) رابطه داشتن، (زن ها را) اغفال کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مردلاس زن، زن دنبال کن
لوند، عشوه گر، طنازی کردن سایر معانی: لاس زدن، لوندی کردن، عشوه گری کردن، (در مورد پیشنهاد و تصمیم و غیره) سرسری گرفتن، به دفع الوقت گذراندن، فس فس کردن، طناز، لاسی
حرکت تند و سبک، لاس، طنازی کردن، لاس زدن، عشقبازی کردن، اینسو و انسو جهیدن سایر معانی: لاسیدن، لوندی کردن، عشوه گری کردن، کرشمه کردن، (با: with) به بازی گرفتن، بازی کردن با، (به طور نیمه جدی ...
فریبنده، گول زن، گول زننده، اغوا کننده، گمراه سازنده
(با: for یا after و غیره) چشم چرانی کردن، شهوت پرستی کردن، چشم چرانی
1- روابط عاشقانه ی سری برقرار کردن، بیش از یک معشوق داشتن 2- خوش گذرانی کردن
جوان دخترباز، جوان عیاش سایر معانی: (مرد - به ویژه پولدار) عیاش، الواط، خانم باز