[ریاضیات] پدیده ی شانسی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پدیدۀ همیاری [فیزیک] پدیدهای که از برهمکنشِ جمعی شمار فراوانی از اتمها یا مولکولها حاصل میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
پدیدۀ دُمسنگین [آمار] پدیدهای که احتمال مشاهدۀ مقادیر بزرگ در آن نسبتا زیاد است
پدیدۀ کوه یخ [علوم سلامت] پنهان ماندن بخش اعظم ابعاد یک بیماری به علت کمتوجهی یا عدم تشخیص درست یا امتناع از اطلاعرسانی ...
[برق و الکترونیک] پدیده جهش
نوآیندی [آیندهپژوهی] رفتار کلی یک سامانه که از برهمکنش اجزای سازندۀ پرشمار آن پدید میآید و نمیتوان آن را براساس رفتار تکتک اجزا پیشبینی یا حتی تصور کرد ...
ظهور، اشکار سازی، ابراز سایر معانی: تجلی، بروز، فروغ مندی، پرویزد، نمود، نمایان گری، نشان دهنده، نشانه، تجسم، (جمع) تظاهرات، آشکار سازی، پروهان سازی، هویدا سازی، اظهار، ظهور روح (به ویژه روح ...
ماده، جوهر، امر، مطلب، چیز، خیم، جسم، اهمیت، ذات، ماهیت، موضوع، نکته، مهم بودن، اهمیت داشتن سایر معانی: پرموته، مادگان، محتوا (در برابر: شکل و سبک و روش)، درون داشت، مقدار، میزان، ظرف، طی، ( ...
شگفتی، اعجوبه، چیز غیر عادی، بسیار زیرک سایر معانی: نابغه، چمراس، فرهمند، هرچیز معجزه آسا یا شگفت انگیز، (جمع) عجایب [کامپیوتر] اعجوبه، پرادیجی - سرویس قابل دسترس و آماده برای کاربران کامپیو ...
دوام، خلاصه، ماده، جوهر، استحکام، جسم، جنس، مفهوم، مفاد، ذات، شیی، ماده اصلی سایر معانی: محتوا، کنه، فحوا، اصل، کل، دارایی، مال، مال و منال، پول و ثروت، ماهیت، استواری، قوام، مسند [شیمی] جسم ...
شیی ء، کار، اسباب، جامه، متاع، چیز، دارایی، لباس، شیء سایر معانی: شی، (معمولا جمع) وضع (اوضاع)، کار(ها)، قلم (اقلام)، (معمولا جمع) متعلقات شخصی، اثاث، لوازم، وسایل، (برای بیان محبت یا همدردی ...
هر پدیدۀ جوّی، بهجز ابر، که در محل دیدبانی، بخشی از آسمان را پنهان میکند|||متـ . پنهانساز 2 obscuration [علوم جَوّ]