زنگار، افت، عدم رشد، باد زدگی یا زنگ زدگی، پژمردن سایر معانی: بیماری گیاهی (در اثر خاک یا هوا یا انگل یا حشرات)، آفت، آسیب، بلا، تباهی، زنگ زدگی (گیاه)، کپک یا شپشک زدگی، آفت زده کردن، (گیاه ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
الودگی، کثافت، نا پاکی، چرک سایر معانی: نجس بودن، ناخالصی، ناسرگی [شیمی] ناخالصی، ناسرگی [عمران و معماری] ناخالصی [برق و الکترونیک] ناخالصی [نساجی] ناخالصی - چرکی - ناصافی - آلودگی [ریاضیات] ...
شلاق، تازیانه، گوشمالی، وسیله تنبیه، بلاء، تازیانه زدن، تنبیه کردن سایر معانی: (وسیله ی تنبیه) آفت، بلا، انتقام، مصیبت، بلازده کردن، آفت فرستادن، غضب خداوند