پشتکارداشتن، استقامت بخرج دادن، ثابت قدم ماندن سایر معانی: ثبات قدم به خرج دادن، پایداری کردن، پافشاری کردن، استقامت کردن، ایستادگی کردن، پایمردی کردن، اصرار کردن، سماجت کردن، سرسختی کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادامه دادن، ثابت قدم بودن، سماجت ورزیدن، دوام داشتن، متمسک شدن سایر معانی: 1- ادامه دادن، دست نکشیدن (از) 2- محکم گرفتن (و ول نکردن) 3- وابسته بودن به، منوط بودن به 4- متکی بودن به، مورد حما ...
پیگیری کردن، ادامه دادن، دنبال کاری را گرفتن
اصرار کردن، سماجت کردن، پافشاری کردن سایر معانی: (در برابر مشکلات و مصائب) ایستادگی کردن، ثبات قدم داشتن، تسلیم نشدن، پشتکار داشتن، واسرنگیدن، بقا یافتن، دوام آوردن، پابرجا ماندن، باقی ماندن ...
ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن سایر معانی: تن در ندادن، مقاوم بودن، تاب آوردن، پایدار بودن، دوام آوردن، تاوستن ...