بطورزیان اور، چنانکه زیان اورد، بطورمضر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیان اوری، مضرت
غم انگیز، مصیبت بار، محنت بار سایر معانی: شرارت بار، شرور، زیانبخش، مصیبت انگیز
مصیبت بار، خطر ناک، فجیع، پربلا، بدبختی اور سایر معانی: اسف بار، فلاکت بار، آدرنگی، فاجعه آمیز
بی رحم، ستمگر، بی عاطفه، ظالمانه، ظالم، بیدادگر، ستمکار سایر معانی: سنگدل، مردم آزار، بی رحمانه، سنگدلانه، ستمگرانه، ستم آمیز، دردآور، رنج آور، مشقت بار
زیان اور، اسیب رسان سایر معانی: زیان اور، اسیب رسان
مصیبت امیز، کشنده، مهلک، وخیم، مقدر سایر معانی: مرگبار، جان گیر، سرنوشت ساز، خطیر، مخرب، ویرانگر، مصیبت بار، زیانبار، فاجعه آمیز، جانگداز، دژرخداد، وابسته به سرنوشت، تقدیری، آینده نما، سرنوش ...
مضر، موذی، پرگزند سایر معانی: آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک
مضر، موذی، پر ازار سایر معانی: آسیب آور، زیانبخش، زیانمند، گزندآور، دردآور، گزایان، رنج آور
نا سازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا سایر معانی: (آنچه که تندرستی نمی آورد) ناسازگار، تندرستی بر، ناسالم، بد اب و هوا
بد نهاد، نحس، بدخواه سایر معانی: بدجنس، بدسگال، دیوسیرت، دارای سونیت، نابکار، بدخواهانه، بدسگالانه، دیوسیرتانه، درموردستاره بخت نحس
مضر، کریه، بد بو، نا مطلوب، زیان بخش سایر معانی: (برای سلامتی) بد، آسیب انگیز، متعفن، زننده