مرزی، کم، حاشیهای، وابسته به حاشیه سایر معانی: نوشته شده یا چاپ شده در حاشیه ی متن یا صفحه، در کنار صفحه، کنارین، نزدیک به کناره یا مرز، سرحدی، (نزدیک به) کمترین حد، حداقل، کمینه، محدود، (اق ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خارج، خارجی، بیرونی سایر معانی: برونی، در بیرون، دوردست، دور افتاده، بعید [برق و الکترونیک] خارجی، بیرونی [ریاضیات] خارجی
سرسری، ظاهری، صوری، سطحی سایر معانی: رویه ای، برونه ای، وابسته به سطح، مسطحه، مساحتی، هامنی، کم ژرفا، کم عمق، کم مایه، بی مایه، برونی [صنایع غذایی] صوری، سط حی، سرسری، ظ اهری ...
← جنگ محدود [علوم نظامی]
واژههای مصوب فرهنگستان