معنی

خارج، خارجی، بیرونی
سایر معانی: برونی، در بیرون، دوردست، دور افتاده، بعید
[برق و الکترونیک] خارجی، بیرونی
[ریاضیات] خارجی

دیکشنری

بیرونی
صفت
external, out, outer, exterior, outward, extrinsicبیرونی
foreign, outside, out, external, outer, exteriorخارجی
foreign, out, external, outer, exteriorخارج

ترجمه آنلاین

بیرونی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.