همدلانه،همدل،عاطفی، همدل روانشناسى : همدلانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] تنزل ارتباطی
گسیخت سطحی همخوان [ژئوفیزیک] لغزش سطحی چکانشی در امتداد گسلی دور از گسل اول
واژههای مصوب فرهنگستان
پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، پرتکاپو، سلطهجو، پر پشتکار سایر معانی: (در مورد رفتار با دیگران) اهل فشار و تحمیل، پویا و پرحرارت، پافشار، فعال، تازشگر، یورش بر، برتاختگر، (روان شناسی) پرخاشگر، دعوا ...
بطوردلپذیریامطبوع
(گفتاری) گریزان، بیزار از، متنفر، دارای حساسیت به، وابسته به حساسیت، مبتلا به آلرژی، آزیری، دارای حساسیت به allergic to study بیزار از مطالعه to be allergic to حساسیت داشتن به
دوستانه، دوست داشتنی سایر معانی: با مهربانی، آشتی آمیز، مصالحه آمیز، باصلح و صفا، دوستوار، موافق
متنفر، مخالف، بیزار، برخلاف میل سایر معانی: نامتمایل، بی میل
مهربان، خوش خیم، بی خطر، ملایم، لطیف سایر معانی: (پزشکی) خوش خیم (مخالف: بدخیم malignant)، خوش طینت، بی آزار، طب خوش خیم [علوم دامی] نذاشتن تاثیرات مضر
برادرانه، از روی مهربانی، از روی دوستی سایر معانی: برادر وار، مهربان و صمیمی
مواظب، بافکر، با ملاحظه سایر معانی: (رعایت کننده ی حال دیگران) با ملاحظه، دلسوز، پایمرد، محتاط
حرف بی صدا، حرف صامت، موافق، هم اهنگ، همخوان سایر معانی: همساز، هم آوا، هم صدا، متوافق، (عروض) دارای قافیه ی ناقص (رجوع شود به: consonance)