تجزیه کردن، تجزیه شدن، جمله را تجزیه کردن سایر معانی: (دستور زبان) تجزیه کردن، (جمله یا عبارت یا واژه را از نظر دستوری) فراکافت کردن، تقطیع کردن، اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن [کامپیوتر] ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
درخت تجزیه [ریاضیات] درخت تجزیه
(یکان فاصله ی نجومی برابر با 3/26 سال نوری) پارسک [برق و الکترونیک] پارسک واحد طول برای فضای بین ستاره ای، برابر با 3/26 سال نوری، 206000 واحد نجومی یا 30/82×bبه توان 12 km ( 19/15 × 10 به ت ...
تجزیه کننده [کامپیوتر] تجزیه کننده
معادلۀ پارسوال [ریاضی] ← اتحاد پارسوال
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] دستور پارسوال، فرمول پارسوال
[کامپیوتر] آرایه ای که در آن اکثر ورودی ها دارای مقدار صفر می باشند
ازمودن، باز جویی کردن، معاینه کردن، بازرسی کردن، امتحان کردن، ازمون کردن سایر معانی: آزمون کردن، آزمودن، بررسی کردن، وارسی کردن، بازبین کردن، سنجیدن، دید گری کردن، تحقیق کردن، وارسیدن [حقوق] ...
نامساعد، نابسنده، غیر کافی سایر معانی: ناکافی، کم، بی صلاحیت، بی لیاقت، ناشایسته [ریاضیات] ناکافی
کمی، اندک، کمیابی، مقدار کم، قلت، عدد کم سایر معانی: اندکی، کمینگی، ندرت، کمبود، کمداشت، معدود
رجوع شود به: piddling
غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب سایر معانی: دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به وی ...