رنج، زحمت، درد، تیر، تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن سایر معانی: (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر، الم، آزار، محنت، (جمع) درد زایمان، (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، (خودمانی) درد سر، مایه ی رنج، سر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اختلال درد [روانشناسی] اختلالی روانی که جسمینمود است و مهمترین تظاهر آن دردهای شدید و مزمن است|||متـ . اختلال درد روانزاد psychogenic pain disorder||| اختلال درد جسم ...
واژههای مصوب فرهنگستان
داروی مسکن سایر معانی: (دارو) درد کش، مسکن (رجوع شود به: analgesic)، داروی درد کش
پوشرنگ [خوردگی] پراکنهای از رنگدانه در محملی رزینی که پس از پوشانش سطح و خشک یا پخته شدن، پوسه (film) جامدی ایجاد میکند ...
[سینما] متحرک سازی نقاشی بر شیشه
[زمین شناسی] چشمه (spring) گل رنگی نوعی گل فشان که حاوی گل چند رنگ است. نیز نوشته می شود: paint-pot, paintpot.
پوشرنگزدا [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] مادهای که پس از مالیده شدن بر پوشش، آن را نرم و برداشتن پوشش را از سطح آسان میکند ...
[نساجی] رنگزدا - رنگبر
رنگاجنگ [ورزش] ورزشی فردی یا گروهی که در آن شرکتکنندگان با تفنگ مخصوص توپهای حاوی رنگ را به حریفان خود شلیک میکنند
قلم مو، رجوع شود به: indian paintbrush
مصور، سرخابی سایر معانی: رنگ شده، رنگ زده، رنگ کرده، رنگارنگ، نقاشی شده، پوشیده
پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد، پروانه رنگارنگ