paint

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

پوش‌رنگ [خوردگی]

پراکنه‌ای از رنگ‌دانه در محملی رزینی که پس از پوشانش سطح و خشک یا پخته شدن، پوسه (film) جامدی ایجاد می‌کند

انگلیسی

paint

واژه‌های مشابه

paint

پوش‌رنگ [شیمی] پراکنه‌ای از رنگ‌دانه در محملی رزینی که پس از پوشانش سطح و خشک یا پخته شدن، پوسه (film) جامدی ایجاد می‌کند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

paint on glass animation

[سینما] متحرک سازی نقاشی بر شیشه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

paint pot

[عمران و معماری] گلفشان

دیکشنری انگلیسی به فارسی

paint pot or paintpot or paintpot or paint or pot

[زمین شناسی] چشمه (spring) گل رنگی نوعی گل فشان که حاوی گل چند رنگ است. نیز نوشته می شود: paint-pot, paintpot.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

paint remover

پوش‌رنگ‌زدا [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ماده‌ای که پس از مالیده شدن بر پوشش، آن را نرم و برداشتن پوشش را از سطح آسان می‌کند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

paint stripper

[نساجی] رنگزدا - رنگبر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

paintball

رنگاجنگ [ورزش] ورزشی فردی یا گروهی که در آن شرکت‌کنندگان با تفنگ مخصوص توپ‌های حاوی رنگ را به حریفان خود شلیک می‌کنند

واژه‌های مصوب فرهنگستان

paintbrush

قلم مو، رجوع شود به: indian paintbrush

دیکشنری انگلیسی به فارسی

painted

مصور، سرخابی سایر معانی: رنگ شده، رنگ زده، رنگ کرده، رنگارنگ، نقاشی شده، پوشیده

دیکشنری انگلیسی به فارسی

painted lady

پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد، پروانه رنگارنگ

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش