ابطال و فسخ، عمل موهن سایر معانی: تضعیف (قدرت یا موقعیت)، ناتوان سازی، کم توان سازی، کاهش (اعتبار و مقام)، تنزل رتبه، خودکوچک سازی، بی آبرویی، خوارسازی، خفت، نکوهش، بدگویی، ابطال و فس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نزولی سایر معانی: نزولی [نساجی] کروماتوگرافی پایین رونده ( نزولی ) [ریاضیات] نزولی، کاهشی، کاهنده نزولی
نژاد، سرازیری، نزول، هبوط سایر معانی: فرود، فرو روی، پایین روی، زیرروی، فروشد، تبار، نسب، تخمه، نسل، پروز، فروسویی، زیرسویی، شیب، (با: on یا upon) یورش، حمله ی ناگهانی، خراب شدن سر کسی، سر ز ...
خوار، پست، مطرود، زبون، نکوهش پذیر سایر معانی: نفرت انگیز، بیزار کننده، بیزارگر، (بسیار) ناپسند، آریغ انگیز، (بسیار) ناستوده، سفله، مذموم
سیاه، پژمان، محزون، دلسرد، پکر سایر معانی: دلمرده، اندوهگین، نومید و مرعوب، افسرده
خرابی، سرنگونی، تباهی، تخریب، انهدام، ویرانی، اضمحلال، اتلاف سایر معانی: نابودی، فنا، هلاکت، مایه ی تباهی، موجب نابودی [شیمی] تخریب [عمران و معماری] ویرانی [زمین شناسی] تخریب، از هم پاشیدگی، ...
معلوم، محدود، مقرر، تعیین شده، مستقر شده سایر معانی: (ثابت و دارای محدوده های دقیق و تعیین شده) معین، بندار، پایست، مورد توافق، جازم، صریح، قطعی، نهایی، گمارده [عمران و معماری] معین [حقوق] م ...
مکروه، فرومایه، نفرت انگیز، بسیار بد، کریه سایر معانی: بیزار کننده، بیزارگر، آریغ انگیز، منزجر کننده
خلع کردن، عزل کردن سایر معانی: (از سلطنت) خلع کردن، بی تخت و تاج کردن، از پادشاهی برداشتن، (از شغل یا مقام رفیع) برکنار کردن
کاهش، افترا، کسر، بد گویی، کسر شان سایر معانی: کاهش (از چیز دلخواه)، سعایت، زشت یادی، بی اعتبارسازی، غیبت (پشت سر کسی حرف بد زدن) [ریاضیات] کاهش
شهر دیترویت (در ایالت میشیگان ـ امریکا)
خوردن، بلعیدن، حریصانه خوردن سایر معانی: اوباردن، اوباشتن، باولع خوردن، لمباندن، (با خشونت و شدت) نابود کردن، در کام خود فرو بردن، فراگرفتن، (با ولع) گوش کردن، نگریستن، دریافتن، سراپای وجود ...