تیر، هیئت، چوب پرچم، پرسنل، کارکنان، کارمندان، چوبه، اعضاء، چوب بلند، افسران و صاحبمنصبان، با کارمند مجهز کردن و شدن سایر معانی: عصا، چوبدستی، (پرچم) چوب، میله (flagstaff هم می گویند)، مستخد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سندیکا، اتحادیه صنفی، تشکیل اتحادیه دادن سایر معانی: اتحادیه تشکیل دادن، به صورت اتحادیه درآوردن، (مقاله و غیره) در چند روزنامه به چاپ رساندن، سازمان فروش مقالات به روزنامه ها و مجلات، (امری ...
بهم پیوستگی، ترکیب، امتزاج، هم گذاری، اختلاط، تلفیق، پیوند، صنع سایر معانی: هم نهشت، هم نهاد، هم نهشته، هم نهاده، (شیمی - ساختن ترکیب های پیچیده تر از راه آمیختن دو یا چند ترکیب ساده تر) سنت ...
شالوده، بافت، بافندگی، بافته، تار و پود، پارچه منسوج، دارای بافت ویژهای نمودن سایر معانی: بافت (روش بافتن)، ویژگی، خصوصیت، نهاد، ترکیب، ساختار، (نرمی یا زبری و غیره) پرماس، دارای بافت بخصوص ...
جهت و گستره کلی سازمانی و شیوهای که براساس آن عملیات گوناگون برای نیل به اهداف خاص هماهنگ میشود [مدیریت]
واژههای مصوب فرهنگستان
نوعی سازمان ارائهکنندۀ خدمات مراقبت مدیریتشده برای گروهی خاص با رعایت پوشش بیمه برای تمامی اعضای گروه که بودجۀ آن برحسب سرانه برای افراد تحت پوشش یا مراکز طرف قرارداد و بهص ...
سازمانی که بدون وابستگی اداری و مالی به دولت برای تأمین منافع عمومی فعالیت میکند|||اختـ . سمن NGO [عمومی]