تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده سایر معانی: آموخته، آموزش دیده، تعلیم یافته، بر مبنای اطلاع و تجربه (در برابر دیمی یا همین جوری یا الله بختکی و غیره)، بررسی شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
الکتروایمنیسنجی [زیستشناسی - پروتگانشناسی] روشی که در آن پروتئینهای پادگنی با عبور از ژل حاوی پادتنهای خاص واکنش ایمنیشناختی میدهند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
خرد کردن، برطرف کردن، محو کردن، رفع کردن، زدودن، بیرون کردن، حذف کردن، منتفی کردن سایر معانی: از قلم انداختن، به حساب نیاوردن، (از متن و غیره) زدن، از بین بردن، معدوم کردن، نابودکردن، نیست ک ...
ناشی، مبرم، بیرون اینده، براینده، اثرات ناشیه سایر معانی: پدیدار، (در حال) نمایان شدن، ظاهر شونده، در حال به وجود آمدن، در شرف تکوین، برآینده، فرآمده، (به طور) ناگه آیند، ناگهانه، ناگه آمد، ...
مستخدم، عضو، کارگر، کارمند، مستخدم زن سایر معانی: مستخدم، کارگر، مستخدم زن، کارمند [صنعت] کارمند، کارگر، استخدام شده، مستخدم [نساجی] کارمند - مستخدم - کارگر [ریاضیات] حقوق بگیر، مستخدم، کارم ...
پایان نا پذیری سایر معانی: بی پایانی، همیشگی [ریاضیات] بی نهایت، بی پایانی، بی انتهایی
رجوع شود به: inquire، بازجویی کردن، تحقیق کردن، جویاشدن، سراه گرفتن، جستجوکردن
مسحور کردن، مجذوب کردن، (با سحر و جادو یا زیبایی) شیفته کردن، واله کردن، بوجداوردن، ازخودبیخودکردن، درحال جذبه انداختن
قرص پوششدار رودهای [علوم دارویی] قرصی که مادۀ دارویی آن با یک مادۀ مقاوم در برابر اسید معده پوشانده میشود تا با تأخیر و بعد از عبور از معده، در رودۀ کوچک باز شود|||متـ . قر ...
قبل از، قبل از اینکه سایر معانی: (شعر قدیم)، پیش (از)، قبل (از)، زودتر از
بنابر این، پس سایر معانی: (لاتین) بنابراین، لذا، از این روی
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی سایر معانی: لازم، بایسته، لازمه (ی چیزی)، بنیادی، اسانسی، عصاره ای، عامل حیاتی، عامل اصلی، بی وا ...