اجیل، آجیل، خل، مجنون، دیوانه سایر معانی: بی خرد، کم عقل، نامعقول، (خودمانی)، (ندا، حاکی از ناخشنودی یا تحقیر یا سرخوردگی و غیره) ای بابا!، وای، نه !، اه !، مفتون
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آجیل، چار مغز
(آمریکا - عامیانه) از اول تا آخر، سر تا سر، کاملا
مختصر کردن، کوتاه کردن سایر معانی: مخفف کردن، خلاصه کردن [ریاضیات] مختصر کردن، خلاصه کردن، علامت اختصار به کار بردن
مختصر کردن، کوتاه کردن، خلاصه کردن سایر معانی: تلخیص کردن، به اختصار بیان کردن، به صورت فشرده در آوردن، محروم کردن، کم کردن، (از قدرت یا اعتبار ) کاستن، محدود کردن [ریاضیات] خلاصه کردن، کوتا ...
(خودمانی) خل، غیرعادی، پراشتیاق
زمین کنار رودخانه (که هنگام بالا آمدن رود زیر آب می رود)، زمین رسوبی و کم ارتفاع، زمین گود، (خودمانی) اصل عمده، سرمنشا، اساس، تصمیم یا پیشنهاد نهایی، حرف آخر، جمع کل درآمد شرکت که در گزارش س ...
نیروی فکری، قدرت مغزی، خرد، (قدیمی) بیمار روانی، دیوانه، وابسته به اختلال روانی، گیج
مرغدانه، خوراک مرغ، مبلغ ناچیز، غذای جوجه
مختصر، کوتاه، موجز، لب گو، فشرده ومختصر سایر معانی: (در مورد سخن یا نوشته ای که در عین وضوح مختصر هم هست) فشرده [برق و الکترونیک] فشرده، مختصر و موجز
ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
جزء، فقره، تفصیل، جزئیات، تفاصیل، حساب ریز، بتفصیل شرح دادن، بتفصیل گفتن، بکار ویژهای گماردن، ماموریت دادن، شرح دادن سایر معانی: جز (جزئیات)، خرده، فرشیم، مو به موگویی، با آب و تاب گویی، (تص ...