تلفات، مرگ ومیر سایر معانی: تلف شدگی (تلفات)، مرگ (در اثر جنگ یا فاجعه)، کشته، میر، هلاکت، مرگی، مرگباری، کشندگی، مهلک بودن، مرگ آفرینی، شومی، بدیمن بودن، بدفرجامی، سرنوشت بد، مقدر شده، تقدی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گندیده، متعفن، بد بو، دارای بوی زننده سایر معانی: بوی ناک، گند ناک، گند دهان
مضر، موذی، پرگزند سایر معانی: آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک
مضر، موذی، پر ازار سایر معانی: آسیب آور، زیانبخش، زیانمند، گزندآور، دردآور، گزایان، رنج آور
غیر قابل سرایت، نگفتنی، غیر قابل ابلاغ، غیرقابل پخش، بدون رابطه، بی حرف سایر معانی: اظهارنکردنی، غیرقابل ابلاه
ساری، واگیر، مسری، فاسد کننده، عفونی، سام سایر معانی: آلودگر، گندآور، آلوده کننده، پلشتگر، شوخ آور، گندشی، واگیردار، (مجازی) همه گیر، رجوع شود به: infective
نا سازگار، ناگوار، مضر برای تندرستی، بد آب و هوا سایر معانی: (آنچه که تندرستی نمی آورد) ناسازگار، تندرستی بر، ناسالم، بد اب و هوا
مرگ اوری، کشنده بودن
منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور سایر معانی: تنفر انگیز، انزجار آور، بیزار کننده، چندش آور
بد بو سایر معانی: بدبوی، گند، میگندر، متعفن
انسان، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده، کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی سایر معانی: مرگ پذیر، میرا، میرنده، دنیوی، این جهانی، مرگ آور، تا پای مرگ، بی امان، (دشمن و غیره) دیرین، ج ...
زشت، زننده، کثیف، کریه، نامطبوع، تند و زننده سایر معانی: (بسیار) کثیف، ناپاک، ملوث، هرزه، تهوع آور، بدبو، بدمزه، بیزارکننده، (بسیار) بد، ناخوشایند، شاق، بدجنس، نابکار، بدقلق، تندخو، بدخلق، ب ...