احساس وحشت و نگرانی، احساس بیم سایر معانی: (روان شناسی - اغلب a کوچک) حالت نگرانی و غم، دژمی، دژمناکی، بیم [سینما] اضطراب - بدبینی در فیلم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناارامی، بی قراری، بی قرار، ناراحت کردن، مضطرب ساختن، اشفتن، بیارام کردن، اسوده نگذاشتن سایر معانی: ناآرام کردن، مشوش کردن، نگران کردن، دلواپس کردن، ناآرامی، تشویش، نگرانی، دل شوریدگی، دلواپ ...
پریشان، اندوهناک سایر معانی: اندوهبار، رنج آور، مرارت آور، دردآور
برانگیختنی، قابل تحریک، قابل تهییج سایر معانی: تحریک پذیر، زود انگیز
مشتعل، پر هیجان، برانگیخته سایر معانی: انگیخته، هیجان زده، شوریده [ریاضیات] برانگیخته، تهییج شده
بی قراری، بخودپیچی، لول خوری، بی قرار بودن، ناراحت بودن سایر معانی: وول خوردن، (به واسطه ی ملالت یا عصبی بودن و غیره) مرتب با چیزی ور رفتن، آرام نگرفتن، (مرتب) جم خوردن، لوشیدن، دلواپس کردن ...
حمله، تشنج، هیستری، هیجان زیاد، حمله عصبی سایر معانی: (مجازی) هیجان و تشنج، (گریه یا خنده و غیره) شدید و بلااراده، (روان شناسی) هیستری، تپاکی، دژ آشفتگی، آبستاکی، طب تشنج، غش یا بیهوشی وحمله ...
هیستریایی، تپاک، دژ آشفته، پرتپاک، پرشور و تشنج، بسیار خنده دار، روده بر کننده، دچار تپاکی
بی حوصلگی، بی صبری، بی تابی، بی طاقتی سایر معانی: ناشکیبی، ناشکیبایی، نابردباری، بی قراری، اشتیاق
ادم عصبانی، نژند، عصبی، دچار اختلال عصبی سایر معانی: وابسته به روان رنجوری یا تباهی
مضطرب، بی قرار، بی آرام سایر معانی: پر تکان، ناراحت، پرالتهاب، ناآرام، بی تاب، بی شکیب، پویا، ماجراجو، لگام شکن، فعال، اهل عمل، ناراضی، تغییر طلب
حساسیت، میزان حساسیت سایر معانی: سوهشمندی، سترسایی، پولابی [خودرو] حساسیت [شیمی] حساسیت [سینما] حساسیت [عمران و معماری] حساسیت - تاثیرپذیری [کامپیوتر] حساسیت [برق و الکترونیک] حساسیت نشانی ا ...