تحقیق، رسیدگی، باز جویی، سراغ، خبر گیری، جستار، پرس و جو، استعلام، پرسش، استفسار، سئوال سایر معانی: آگه خواست، پرسه، بررسی، پژوهش، جستجو، کندوکاو [حسابداری] درخواست ؛ سفارش [کامپیوتر] درخواس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فراست، بینایی، فهم، بصیرت، بینش، درون بینی، چشم باطن سایر معانی: هشیواری، (روان شناسی: آگاهی به وضع روحی و دماغی خود) روان آگاهی، نزدیک، درمدنظر، آشکار [روانپزشکی] بینش
توهین، تکبر، غرور، جسارت، گستاخی، خود بینی، اهانت، بی احترامی، ادعای بیخود سایر معانی: گستاخی، بی احترامی، جسارت، اهانت، توهین، غرور، خود بینی، ادعای بیخود، تکبر
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام سایر معانی: گردنکشی، insurgency تمرد
یک پارچگی، انضمام، ائتلاف، اختلاط، اتحاد عناصر مختلف اجتماع سایر معانی: کامل سازی، تکمیل، هماگنی، یکپارچه سازی، همبسته سازی، تلفیق، یکی سازی، ادغام، الحاق، ترکیب، اتحاد، هامیدگی، همبندی، همب ...
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض سایر معانی: نیت، یازش، آهنگ، دل خواست، خواسته، (جمع) قصد ازدواج، (جراحی: چگونگی التیام زخم) زخم جوشی، میزان گوشت آوری، ...
مبادله، باهم عوض کردن، تبادل کردن، متناوب ساختن، تغییر دادن، مبادله کردن سایر معانی: داد و گرفت، پایاپایی، معاوضه کردن، عوض و بدل کردن، (جای دو چیز را با هم عوض کردن) گهولیدن، متناوب کردن، ی ...
باز جویی سایر معانی: بازپرسی، پرسش، سوال
خود سری سایر معانی: بی باکی، دلیری، بی پروایی، تهور
فراست، بصیرت، کشف، بینش، شهود، درک مستقیم، دریافت ناگهانی سایر معانی: (دانستن یا فراگیری فوری و بدون استدلال و تجربه و ممارست) درون یافت، شم، درون یابی، (هرچیزی که از راه درون یافت آموخته یا ...
پرخاش، طعنه، طعن، سخن حمله امیز، ناسزا گویی سایر معانی: هتاکی، فحش، ناسزا، دشنام، هرزه گویی
قوه اختراع، هوش اختراع