integration
معنی
سایر معانی: کامل سازی، تکمیل، هماگنی، یکپارچه سازی، همبسته سازی، تلفیق، یکی سازی، ادغام، الحاق، ترکیب، اتحاد، هامیدگی، همبندی، همبستگی، همسازی، یگانگی، (برطرف سازی تبعیض نژادی و مذهبی و غیره و عمومی سازی) هم آمیزی گشودن به روی همه، (ریاضی) انتگرال گیری، نابسوده یابی، حساب جامعه، روش کسرهای ساده، بندک سازی، بندک گیری
[شیمی] انتگرال گیرى، نابسوده یابی، حساب جامعه، روش کسرهاى ساده، بندک سازى، بندک گیرى
[سینما] مونتاژ کامل و تمام کننده
[کامپیوتر] مجتمع سازی
[برق و الکترونیک] انتگرال گیری
[ریاضیات] انتگرال گیری، تراکم، مجتمع
[آمار] انتگرال گیری
[آب و خاک] انتگرال گیری