integration
/ˌɪntəˈɡreɪʃn̩/

معنی

یک پارچگی، انضمام، ائتلاف، اختلاط، اتحاد عناصر مختلف اجتماع
سایر معانی: کامل سازی، تکمیل، هماگنی، یکپارچه سازی، همبسته سازی، تلفیق، یکی سازی، ادغام، الحاق، ترکیب، اتحاد، هامیدگی، همبندی، همبستگی، همسازی، یگانگی، (برطرف سازی تبعیض نژادی و مذهبی و غیره و عمومی سازی) هم آمیزی گشودن به روی همه، (ریاضی) انتگرال گیری، نابسوده یابی، حساب جامعه، روش کسرهای ساده، بندک سازی، بندک گیری
[شیمی] انتگرال گیرى، نابسوده یابی، حساب جامعه، روش کسرهاى ساده، بندک سازى، بندک گیرى
[سینما] مونتاژ کامل و تمام کننده
[کامپیوتر] مجتمع سازی
[برق و الکترونیک] انتگرال گیری
[ریاضیات] انتگرال گیری، تراکم، مجتمع
[آمار] انتگرال گیری
[آب و خاک] انتگرال گیری

دیکشنری

ادغام
اسم
coalition, integration, pool, union, association, trustائتلاف
annexation, integration, adhesionانضمام
mixture, conglomerate, mix, integration, synthesis, intermixtureاختلاط
integration, accretionیک پارچگی
integrationاتحاد عناصر مختلف اجتماع

ترجمه آنلاین

ادغام

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.