interrogation
/ˌɪnˌterəˈɡeɪʃn̩/

معنی

باز جویی
سایر معانی: بازپرسی، پرسش، سوال

دیکشنری

بازجویی
اسم
interrogation, inquest, investigation, inquiry, quest, cross-examinationباز جویی

ترجمه آنلاین

بازجویی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.