اشکارا، برهنه وار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عریانی سایر معانی: برهنگی، لختی، بی پوششی، بی پردگی، آشکاری، سادگی، عورت
کاملا برهنه، لخت مادرزاد، لخت و پتی، بکلی برهنه، لخت و عور
(فرانسه)، طبیعی، به حالت طبیعی، لخت، عریان، بحالت طبیعی، ساده و بدون چاشنی
اشکار، عریان، لخت، عاری، ساده، اشکار کردن، برهنه کردن، عاری ساختن سایر معانی: برهنه، لاج، لچ، عریان کردن، لخت شدن، برهنه شدن، آشکار کردن، نشان دادن، افشا کردن، افشاگری کردن، (قدیمی) زمان گذش ...
گستاخ، بی شرم، پر رو، روباز سایر معانی: بی حیا، وقیح، بی پروا، با صورت آشکار، روی باز، بی حجاب، بدون ریش و سبیل، آشکار، باز، گستا، بیشره، بیحیا، روگشاده
خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه سایر معانی: پر سر و صدا (به طور ناخوشایند)، پرقیل و قال، بلند و ناهنجار، جنجالگر، بارز، آشکار، چشمگیر، آنچه که توی ذوق می زند ...
روباز، بی پناه، سرد، اشکار، پدیدار، درمعر نهاده [سینما] نور دیده - نور خورده - حلقه های فیلمبرداری شده - فیلم نگاتیف / نور دیدن فیلم نگاتیف [عمران و معماری] نمایان [کوه نوردی] بی حفاظ. ...
فراز، صریح، دایر، باز، اشکار، بی ابر، مفتوح، ازاد، روباز، در معرض، رک گو، بی الایش، فاش، علنی، سرگشاده، گشوده، واریز نشده، بی پناه، باز شدن، اشکار کردن، بسط دادن، اشکار ساختن، افتتاح کردن، گ ...
(دژ و شهر و غیره) تسخیر پذیر، گشودنی، قابل ابستنی
(انگلیس - عامیانه)، لخت و پتی، عریان، برهنه، مجنون
مجرد سایر معانی: لخت، برهنه