کارهای این جهان، امور دنیوی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطور دنیوی
خارج دنیایی، بیرون از جهان یا دنیا سایر معانی: (خارج از جهان فانی) فراجهانی، ورا دنیوی
زیر جهانی
بالاتراز چیزهای وابسته به این جهان، فوق مراتب دنیوی
عقبایی، فراجهانی، ماورا جهان، ماوراگیتی، ماورا منظومه شمسی سایر معانی: (وابسته به آنچه که خارج از کره ی زمین و منظومه ی شمسی قرار دارد) فرا جهانی، فراخورشیدی
خسته کننده، ملول کننده، نواره سایر معانی: سنبنده، سوراخ ساز، سفتگر، پرماهگر، مته دهان، ملالت آور، دلزن، دلزننده، کدورت انگیز، سفتن، عمل سوراخ کردن، سوراخ یا چاه حفر شده توسط مته یا هر چیز گر ...
کشیش، الهی، خدایی، عبادتی، یزدانی، قابل رحمانی، غیب گویی کردن، فال گرفتن، استنباط کردن سایر معانی: ربانی، ملکوتی، مذهبی، دینی، (عامیانه) خوشایند، زیبا، دل پسند، معرکه، عالی، روحانی، پیش گویی ...
مانوس، وارد در، اشنا، خودمانی سایر معانی: آشنا، شناس، شناسا، بی رودربایستی، ندار، خودی، بی تکلف، پر رو (به ویژه کسی که بدون مناسبت لحن و رفتار خودمانی اتخاذ می کند)، گستاخ، بیش از حد خودمانی ...
جهانی، سراسری، کروی سایر معانی: گرد، توپ مانند [کامپیوتر] همگانی، سراسری، کلی - (1) اصطلاح کلی به معنای قلمرو بسیار گسترده بر خلاف محلی . ( 2) مربوط به متغیری که نام آن به وسیله ی برنامه ی ا ...
وابسته به مادیات، مربوط به ماده گرایی سایر معانی: وابسته به مادیات، مربوط به ماده گرایی
دارو، لوازم پزشکی، ابزار پزشکی، اصلا، اساسا، بطور کلی، بطور عمده، بطور مادی، واقعا