نامه رسمی سایر معانی: نامه، پیام نوشتاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کوچک انگار، کوچک انگارانه، تحقیرآمیز
قادر به برون فرستی، گسیلنده، برون پاش، صدوری، گسیلشی، ارسالی، برون فرستانه، وابسته به برون تابی یا برون پاشی، برونپاش emissive nebula سحاب گسیلشی
باخوردار، متناوب
نامه رسمی پادشاه که در آن کسی برای اسقفی گماشته شده است
مجاز، روا، اسان گیر سایر معانی: سهل انگار، کسی که سخت نمی گیرد، آسانگیر، اجازه دهنده، مجاز کننده، شایستگر [حقوق] مجاز، مأذون، اختیاری، با مدارا
ساکت، راضی، راضی شونده، غیرقابل اعتراض سایر معانی: (با بی میلی) موافق، تسلیم، سر به راه، خشنود
مسئولیت، پیروی
موافق، مهربان، خوشخو سایر معانی: مطیع، فرمانبردار، پذیرا، ماده انجام ,قبول کننده ,فروتن ,تسلیم شونده
جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء سایر معانی: ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند ...
دم لابه سایر معانی: مداهنه، تملق، سبزی پاک کنی، مداهنه کننده
خود رای، سرکش، خود سر، یاغی، سر سخت سایر معانی: لگام ناپذیر