سختی، فلاکت، بدبختی، مشقت، ادبار و مصیبت، روزبد سایر معانی: ادبار، ناملایمات، پریشان حالی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سانحه، سختی، فلاکت، بدبختی، مصیبت، بلاء، فاجعه، بیچارگی سایر معانی: بلا، آدرنگ، نکبت، رزیئه
فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی سایر معانی: پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرم ...
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار سایر معانی: عمل از دادن یا از دست رفتن، لاو، لطمه، صدمه، گم گشتگی، گمبود، افت، کاهش، کشته شدگان، تلفات، خسارا ...
سقط جنین، حادثه ناگوار، سقط جنین غیر عمدی، بینتیجگی سایر معانی: بچه انداختن (خود به خود یا به طور طبیعی - با عمدا بچه انداختن یا abortion فرق دارد)، افکانه شدگی، افکانگی، ناکامی، بدرسانی، (م ...
گذاشتن چیزی در جای عوضی
علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو ...