catastrophe
معنی
فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی
سایر معانی: پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرمان کشته می شود یا گره کارها گشوده می گردد)، شور اوج، دژآشوب، عاقبت داستان
سایر معانی: پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرمان کشته می شود یا گره کارها گشوده می گردد)، شور اوج، دژآشوب، عاقبت داستان
دیکشنری
فاجعه
اسم
disaster, catastrophe, tragedy, calamityفاجعه
disaster, tragedy, calamity, catastrophe, suffering, afflictionمصیبت
adversity, catastrophe, calamityفلاکت
catastropheبلای ناگهانی
ترجمه آنلاین
فاجعه
مترادف
accident ، adversity ، affliction ، alluvion ، bad luck ، bad news ، blow ، calamity ، casualty ، cataclysm ، contretemps ، crash ، culmination ، curtains ، debacle ، denouement ، desolation ، devastation ، disaster ، emergency ، end ، failure ، fatality ، fiasco ، finale ، grief ، hardship ، havoc ، ill ، infliction ، meltdown ، misadventure ، mischance ، misery ، misfortune ، mishap ، reverse ، scourge ، stroke ، termination ، the worst ، tragedy ، trial ، trouble ، upshot ، waterloo ، wreck