متشکل، سازمان یافته سایر معانی: سازمان یافته، متشکل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوباره تنظیم کردن، بازسامان کردن، دوباره سامان دادن، دوباره تعدیل [عمران و معماری] تجدید تعدیل [برق و الکترونیک] تنظیم دوباره
رجوع شود به: systematize، دارای همست کردن، طبقه بندی کردن
هموار، تخت و مسطح، جدول بندی کردن، تخت کردن، مسطح کردن سایر معانی: ستون بندی کردن، به صورت جدول یا ستون درآوردن [برق و الکترونیک] در جدول ارایه دادن [ریاضیات] در جدول، جدول بندی کردن، فهرست ...