systemize
معنی
رجوع شود به: systematize، دارای همست کردن، طبقه بندی کردن
دیکشنری
سیستم کردن
فعل
systemizeدارای همست کردن
ترجمه آنلاین
سیستمی کردن
مترادف
arrange ، array ، contrive ، design ، devise ، dispose ، establish ، frame ، get act together ، institute ، make uniform ، marshal ، methodize ، organize ، plan ، project ، pull together ، rationalize ، regulate ، schematize ، shape up ، standardize ، straighten up ، tighten up