بی معنی، مهمل، مهمل نما سایر معانی: بی چم، بی آرش، پوچ [ریاضیات] بی معنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنانکه مقصودرا برساند
چم واژی، معنی واژگانی، چم بن واژی، معنی لغوی
معنی متضاد، معنی وارونه
معنای جمله [زبانشناسی] معنای کلی یک جمله، فارغ از ملاحظات بافتی و کاربردی آن
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] نظریه ی معناشناسی
دارای حسن نیت، نیکخواه، خیرخواه، خوش نیت، ناشی از قصد خوب
دلالت کننده، در ضمن سایر معانی: اشاره ضمنی کننده
مهم، نتیجهای، دارای اهمیت سایر معانی: پی آیندی، منتجه، استنتاجی، استنباطی، پر اهمیت، کرامند، دارای عواقب، پربرایند
قطعی، بحرانی، انتقادی، منتقدانه، وخیم، نکوهشی سایر معانی: انتقادآمیز، نکوهشگرانه، معاندانه، خرده گیرانه، وابسته به نقد ادبی یا هنری و غیره، نقدگرانه، هنرسنجانه، سخن سنجانه، نکته سنجانه، بسیا ...
تعریف، تعیین سایر معانی: معنی، چم، تعیین (حدود چیزی)، شرح، بیان، توضیح، روشن سازی، شناسایی، شناسانش، (ضریب قدرت عدسی و عینک) قدرت، (عکس و غیره) میزان وضوح، میزان آشکاری، روشنی [سینما] کیفیت ...
تشخیص، علامت تفکیک، معنی و مفهوم سایر معانی: (معنی مستقیم و اصلی واژه) معنی صریح (در مقایسه با معنی ضمنی: connotation)، آشکار چم، نشان، علامت، اشاره، مشخص سازی، حاکی بودن، چمداری، دلالت، (نا ...