definition
معنی
تعریف، تعیین
سایر معانی: معنی، چم، تعیین (حدود چیزی)، شرح، بیان، توضیح، روشن سازی، شناسایی، شناسانش، (ضریب قدرت عدسی و عینک) قدرت، (عکس و غیره) میزان وضوح، میزان آشکاری، روشنی
[سینما] کیفیت تصویر - وضوح - وضوح تصویر
[برق و الکترونیک] تعریف - وضوح، تعریف 1. میزان وفاداری تصویر تولید شده توسط گیرنده های تلویزیونی و نمابر به تصویر اصلی 2. میزان تعریف جزئیات خطوط ریز در یک مدار چاپی متناوب با نقشه اصلی 3. میزان وفاداری به جزئیات در تصویر باز تولید شده .
[زمین شناسی] درجه وضوح عکس درجه روشنی و تیزی (sharpness) یک تصویر در عکسبرداری، همچنین قابلیت یک عدسی برای به ثبت رساندن جزییات دقیق.
[نساجی] تعریف
[ریاضیات] تعریف
سایر معانی: معنی، چم، تعیین (حدود چیزی)، شرح، بیان، توضیح، روشن سازی، شناسایی، شناسانش، (ضریب قدرت عدسی و عینک) قدرت، (عکس و غیره) میزان وضوح، میزان آشکاری، روشنی
[سینما] کیفیت تصویر - وضوح - وضوح تصویر
[برق و الکترونیک] تعریف - وضوح، تعریف 1. میزان وفاداری تصویر تولید شده توسط گیرنده های تلویزیونی و نمابر به تصویر اصلی 2. میزان تعریف جزئیات خطوط ریز در یک مدار چاپی متناوب با نقشه اصلی 3. میزان وفاداری به جزئیات در تصویر باز تولید شده .
[زمین شناسی] درجه وضوح عکس درجه روشنی و تیزی (sharpness) یک تصویر در عکسبرداری، همچنین قابلیت یک عدسی برای به ثبت رساندن جزییات دقیق.
[نساجی] تعریف
[ریاضیات] تعریف
دیکشنری
تعریف
اسم
definition, description, compliment, explanation, praise, quantificationتعریف
determination, designation, definition, specification, nomination, fixationتعیین
ترجمه آنلاین
تعریف
مترادف
analogue ، annotation ، answer ، characterization ، clarification ، clue ، comment ، commentary ، cue ، delimitation ، delineation ، demarcation ، denotation ، determination ، diagnosis ، drift ، elucidation ، exemplification ، explanation ، explication ، exposition ، expounding ، fixing ، formalization ، gloss ، individuation ، interpretation ، key ، outlining ، rationale ، rendering ، rendition ، representation ، settling ، signification ، solution ، statement of meaning ، terminology ، translation