معنی

قطعی، بحرانی، انتقادی، منتقدانه، وخیم، نکوهشی
سایر معانی: انتقادآمیز، نکوهشگرانه، معاندانه، خرده گیرانه، وابسته به نقد ادبی یا هنری و غیره، نقدگرانه، هنرسنجانه، سخن سنجانه، نکته سنجانه، بسیار مهم، حیاتی، بحران آمیز، هراس انگیز، بزنگاهی، نگران کننده، (علوم) واقع در مرحله ی انتقال، واگردان، سرگشتی، وابسته به نقدگران، وابسته به هنرسنجان، شور بیماری، حدت مرض، (در مورد برخی کالاهای زمان جنگ) سهمیه بندی شده، ماده ی حیاتی
[شیمی] بحرانی
[عمران و معماری] بحرانی
[برق و الکترونیک] بحرانی
[مهندسی گاز] بحرانی
[صنعت] بحرانی - در کنترل پروژه فعالیتی است که با به تاخیر افتادن آن سایر فعالیت ها و یا کل پروژه به تاخیر می افتد.
[نساجی] بحرانی - حساس
[ریاضیات] مرزی، وخیم، خطیر، مهم، بحرانی، استثنایی، حساس
[پلیمر] بحرانی
[آمار] بحرانی
[آب و خاک] بحرانی

دیکشنری

بحرانی
صفت
criticalانتقادی
critical, acute, exigent, climacteric, decretive, decretoryبحرانی
criticalمنتقدانه
serious, dire, critical, crucial, tense, fatalوخیم
decisive, definite, definitive, certain, final, criticalقطعی
critical, remonstrativeنکوهشی

ترجمه آنلاین

انتقادی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.