کدبانو، بانو، مدیره، زن خانه دار، سرپرستار، زن شوهردار سایر معانی: عاقله زن، خاتون، (بیمارستان) مدیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساقدوش عروس، بانوی محترمه ملازم عروس سایر معانی: زن شوهر داری که ملازم عروس است
کدبانویی، خانه داری، توجه، کدبانوگری، گروبانوان، مدیریت
بانوانه، مادرانه، شایسته زن خانه دار، کدبانووار
تبدیل به مدیره (یا سرپرستار و غیره) کردن، ریاست کردن، مانند رئیسه رفتار کردن
درخور یا مانند عاقله زن یا مدیره، موقر و آرام، بانو منش، متین، محترم، کدبانووار
کروماترون الکترونیک : کروماتون
الکترونیک : پرماترون
همراه دختران جوان رفتن، اسکورت، نگهبان یاملازم خانم های جوان، نگهبانی کردن سایر معانی: شخصی که همراه خانم های جوان میرود، همراه دختران جوان رفتن برای حفاظت انها
وارثه سایر معانی: بیوه زن دارای عنوان اشرافی و ملک (معمولا همراه عنوان می آید: queen dowager و یا: dowager duchess)، بیوه زنی که از شوهرش باو دارایی یا مقامی بارکرسیده باشد
خانم، بانو، مادام، زوجه، رئیسه خانه سایر معانی: (در مخاطب قرار دادن و ادای احترام) بانو، خاتون، زن بلندجاه، خانم اشرافی، علیامخدره، (انگلیس) عنوان بارونس و کنتس و غیره (پیش از نام اول می آید ...
مادر، رئیسه خانواده سایر معانی: گیس سفید، زن کهنسال و محترم