dame
/ˈdeɪm/

دیکشنری انگلیسی به فارسی

معنی

خانم، کدبانو، بانو، مادام، بیبی، مدیره
سایر معانی: (انگلیس - حرف بزرگ) عنوان خانمی که به او نشان knighthood اعطا شده است، دیم، (امریکا - عامیانه) زن، دختر، (در اصل - حرف بزرگ) کدبانو، بانوی کاخ، (زن مسن و با تجربه) عاقله زن، (انگلیس) عنوان قانونی همسر بارونت یا نایت (knight)

دیکشنری

داماد
اسم
lady, wife, madam, mistress, dame, missyخانم
housewife, dame, matron, mistressکدبانو
lady, woman, mistress, ladyship, dame, donnaبانو
madame, dame, ladyمادام
dameبیبی
matron, governess, headmistress, dame, directress, directrixمدیره

ترجمه آنلاین

خانم

مترادف

female ، gal ، matron ، miss ، woman

واژه‌های مشابه

dame nature

مادرطبیعت

دیکشنری انگلیسی به فارسی

dame's violet

(گیاه شناسی) بنفشه ی بهاره (hesperis matronalis از خانواده ی dame's rocket) (crucifer هم می گویند)، (گیاه شناسی) بنفشه ی بهاره (hesperis matronalis از خانواده ی dames rocket) (crucifer هم می ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

beldame

پیرزن، زن اخمو و پرحرف، مادر بزرگ سایر معانی: پیرزن زشت

دیکشنری انگلیسی به فارسی

first order fundamental magnitude

[ریاضیات] نخستین شکل اساسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fundamental analysis

[حسابداری] تجزیه و تحلیل بنیادی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fundamental class

[ریاضیات] رده ی اصلی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fundamental error

[حقوق] اشتباه ماهوی (یا اساسی) که موجب فسخ حکم در دادگاه بالاتر گردد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fundamental exact sequence

[ریاضیات] دنباله ی کامل اصلی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fundamental field particel

[برق و الکترونیک] ذره ی میدانی بنیادی ذره ی بنیادی یک میدان که در اثر کوانتش آن به وجود می آید .

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fundamental frequency

[شیمی] بسامد اصلی [برق و الکترونیک] بسامد بنیادی 1. کوچکترین بسامد موجود در یک سیگنال الکتریکی، صدا یا ارتعاش مختلط . بسامد بنیادی اساس تحلیل هماهنگی یک موج و برابر با عکس زمان تناوب آن است. ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش