خانه، اتاق، محل، جا، فضا، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن سایر معانی: جای کافی، گنجایی، امکان، شایش، (مجازی) جا، (جمع) مسکن، جای زندگی، آپارتمان، منزل، حاضران (در اتاق)، اهل اتاق، (قدی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه سایر معانی: فهم، اندریافت، گستره، محدوده، آزادی عمل، فرصت، مخفف: telescope و microscope و radarscope و غی ...
ساحل، لب، کنار دریا، کرانه، بساحل رفتن، پیاده شدن در ساحل، ترساندن، فرود امدن سایر معانی: کناره، ایراه، دریاکنار، ساحلی، کرانی، خشکی (در برابر: دریا)، ایراهستان، (حقوق) رجوع شود به: seashore ...
حدود، حاشیه، لبه، کنار، نزدیکی، نزدیک شدن، مشرف بودن بر سایر معانی: کناره، مرز، فرآویز، پرک، آستانه، در مرز (یا آستانه و غیره ی) چیزی بودن، نزدیک بودن (به)، (انگلیس) مرز چمنی، حاشیه ی پوشیده ...
نوعی جفت سرراهی که در کنارۀ دهانۀ زهدان قابل لمس است [پزشکی]
واژههای مصوب فرهنگستان
زمینهای معمولا خشک مجاور تالاب که گیاهان و جانوران آن به آب تالاب وابستهاند [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل]
نصف طول بازۀ اطمینان [آمار]
بیشترین شتاب عمودی که هواگَرد بدون تشدید سازهلرز میتواند آن را تحمل کند [حملونقل هوایی]
نوعی حاشیۀ قارهای بدون فعالیت آتشفشانی و لرزهخیزی [زمینشناسی]
خطی فرضی در امتداد طولی شناور برای محاسبات مربوط به طول آبگرفتگی شناور باتوجهبه بخشهای مختلف آن که معمولا هفتونیم سانتیمتر پایینتر از سطح فوقانی دیو ...
لبۀ خارجی پا که از پاشنه تا انگشت کوچک امتداد دارد [علوم تشریحی]
گونهای از تیرۀ نونهنگیان و راستۀ آببازسانان که کوچکترین نهنگ جهان است؛ سر آن نسبتا بزرگ و حدود یکچهارم کل بدن است و رنگ بدن خاکستری تیره با سطح پشتی سیاه و شکمی روشن& ...