معنی

هدف، حوزه، وسعت، میدان، قلمرو، ازادی عمل، نوسان نما، میدان دید، طرح نهایی، نقطه توجه
سایر معانی: فهم، اندریافت، گستره، محدوده، آزادی عمل، فرصت، مخفف: telescope و microscope و radarscope و غیره، (کشتیرانی - به ویژه کابل و طناب) درازی، طول، منظور، فحوا، مفاد، مطمح نظر، قلمرو
scope _
پسوند: - نما، - بین [telescope]
[حسابداری] دامنه کاربرد، گستره
[سینما] اسکوپ [شکل کوتاه شده سینماسکوپ ]
[عمران و معماری] برد - گستره - حدود - میدان
[حقوق] حدود، قلمرو، دامنه، حوزه، فحوی

دیکشنری

محدوده
اسم
area, sphere, domain, realm, scope, extentحوزه
territory, domain, scope, sphere, dominion, zoneقلمرو
extent, gamut, vastness, scope, expanse, widthوسعت
target, aim, goal, purpose, objective, scopeهدف
field, square, ground, plaza, battlefield, scopeمیدان
scope, visibility, purviewمیدان دید
scopeطرح نهایی
scopeنقطه توجه
oscilloscope, scopeنوسان نما
elbowroom, latitude, scopeازادی عمل

ترجمه آنلاین

دامنه

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.