بند، قید، زنجیر، دست بند، بخو، دستبند زدن، زنجیر کردن سایر معانی: غل و زنجیر، (معمولا جمع) باز دارنده، جلوگیر، بازداری کردن، جلوگیری کردن، دست و بال کسی را بستن، دست بند مخصوص دزدان وغیره ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اتحاد، میدان، باند، نوار، ارکستر، روبان، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، دسته کردن، بصورت نوار در اوردن، با ...
کفیل، پیوستگی، قرارداد، بند، ضمانت، قید، ضمانتنامه، اوراق قرضه، رابطه، زنجیر، قرارداد الزاماور، عهد ومیثاق، رهن کردن، تضمین کردن سایر معانی: (هرچیزی که به هم وصل کند یا بچسباند یا سفت کند یا ...
بازوبند، النگو، دست بند سایر معانی: یاره
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع سایر معانی: (هرچیزی که جلوگیری کند یا به تاءخیر اندازد) مانع، جلوگیر، پاگیر، دست و پاگیر، سربار، درنگ انگیز، راه بند، بازدار، (نقص گفتار) لکنت، گرفتن زبان، تته ...
جلوگیری کردن از، مهار کردن، نگه داشتن سایر معانی: بازداشتن، جلوگیری کردن، خویشتن داری کردن، خودداری کردن، جلو خود را گرفتن، کف نفس کردن، محدود کردن، لگام کردن، واپاد کردن، مرزیدن، بازداشت کر ...
محصور، منحصر، در مضیقه سایر معانی: (منطقه) ممنوعه، کرانبسته، محدود، واپاد شده، کنترل شده، تحت نظارت [حسابداری] محدود شده [ریاضیات] محدود شده
بند، بست، همبستگی، پیوند، (کالبد شناسی) همبند، همپیوند، بست همبستگی [زمین شناسی] هم پیوند، هم بند - بخش آهکی حلقه متصل کننده بخش سیفون متصل به سطح به سوی رأسی دیواره در پیچ ها یا صدفهای دیسک ...