معنی
سایر معانی: بند، افسار، ریسمان، نخ، طناب، تسمه ی فلزی یا چوبی یا لاستیکی که برای بستن چیزی به کار رود، حلقه، انگشتر، نواره، باریکه، (رادیو) باند، با بند بستن، (بابستن بند) نشان گذاری کردن، تسمه یا نواری که چرخ های ماشین را بگرداند، (طیف خورشید) نوار رنگی، (معماری) لایه یا قرنیز نازک، (معدن) رگه ی باریک، گروه، دسته، دسته نوازندگان (آلات ضربی و بادی)، (معمولا با together) همدسته شدن، همدست شدن یا کردن، متحد کردن یا شدن، توافق
[عمران و معماری] باند - تسمه
[کامپیوتر] نوار باند
[برق و الکترونیک] باند، نوار 1. کستره ای از بسامد ها بین دو حد معین 2. یک یا مجموعه ای از شیارها روی دیسک مغناطیسی در دیسک گردان رایانه . - باند، نوار 1. گستره ای از بسامد ها بین دو حد معین 2. یک یا مجموعه ای از شیارها روی دیسک مغناطیسی در دیسک گردان رایانه. - نوار، باند
[زمین شناسی] باند یا نوار در چینه شناسی : الف) لایه ای نازک با جنس یا رنگ متمایز از سایر لایه ها ب) لایه نازک و گسترده ای که برای تطابق لایه ها مفید و مناسب است
[نساجی] نوار - روبان - تسمه
[ریاضیات] نوار، نواره
[معدن] باند (زغال سنگ)
[پلیمر] نوار
[آمار] نوار
[آب و خاک] خاکریزه