نهانگاه، کمین گاه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمین کنان، دزدکی
کمین، دام، کینگاه، مخفی گاه سربازانبرای حمله، سربازانی که درکمین نشسته اند، کمین کردن، در کمین نشستن سایر معانی: حمله از کمینگاه، کمین تک، (به منظور غافلگیری) پنهان شدن، خف کردن، سرپناه، کمی ...
خزیدن، سینه مال رفتن، مورمور شدن سایر معانی: چهار دست و پا رفتن (به طوری که شکم نزدیک به زمین باشد)، سینه خیز رفتن، دزدانه رفتن، (با ترس و لرز یا با آهستگی یا مخفیانه) حرکت کردن، (معمولا با: ...
ضمنی سایر معانی: تلویحی، غیرصریح، سربسته، ضمنا مفهوم، مفهوم بطور ضمنی، مقدر [حقوق] ضمنی، فرضی، استنباطی، حکمی
پنهان، نا پیدا، نهفته، پوشیده، مکنون، در حال کمون سایر معانی: بالقوه، موجود (ولی ناآشکار)، (بیماری و غیره) در کمون، (زیست شناسی) خفته، نهان، (روان شناسی) نهفته، ناخودآگاه [مهندسی گاز] نهانی ...
پتانسیل، عامل بالقوه، نهانی، پنهانی، بالقوه، ذخیرهای، دارای استعداد نهانی سایر معانی: اندرتوان، تانشی، (دستور زبان) امکانی، شایشی، امکان، استعداد، توانش، یارا، یارایی، (فیزیک - برق) فشار، اخ ...
اجتناب، طفره روی، طفره زن، طفره رو، شانه خالی کردن از، روی گرداندن از، از زیر کاری در رفتن، طفره زدن، طفره رفتن، عدول کردن سایر معانی: (از زیر بار مسئولیت و وظیفه و غیره) دررفتن، شانه خالی ک ...
نگاه دزدکی، گام های دزدکی، پوست بره تودلی، حرکت دزدکی، نظر چشمی، نوزاد زود رس، سقط شده، لاغر سایر معانی: (از ترس یا گناه و غیره) یواش رفتن، دزدکی گام برداشتن، ورمالیدن، جیم شدن، (پستانداران) ...