تساوی، تعادل، توازن، برابری، زوجیت، زوج بودن سایر معانی: هم ارزی، هم ترازی، هم ارجی، هم رتبگی، همانندی، تشابه، هم سنگی، همسانی، یکسانی، موازنه، (کامپیوتر) همسنگی، برابری نرخ مبادله ی ارزها، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نمایندگی، نماینده، نمایش، تمثال، ارائه، نیابت سایر معانی: وکالت، نمونه، تصویر، عکس، تجسم، تنمندگری، تندیسگری، فرتور، بازنمایی، تصویرگری، تناوری، تن بخشی، وانمود، اظهار، بازنمود، تظاهر، هیئت ...
عینیت سایر معانی: همانی، همان بودن، یکجوری، همانندی، مطابقت، یکسانی، یک نواختی [ریاضیات] تشابه، یکسانی، همسانی
جدایی، مجزایی
تجسم، صورت، اندام، سبک، شکل، قواره، طرز، ریخت، شکل دادن به، سرشتن، شکل دادن سایر معانی: دیس، دیسه، قالب، هیبت، شبح، نما، سایه، نگاره، سیما، تن (در برابر: چهره face)، بدن، هیکل، وضع، حال، حال ...
خیال، شبح، تمثال، صورت خیالی، نمودناک، شباهت وهمی، شباهت ریایی، شباهتتصنعی سایر معانی: تصویر، فرتور، وانمودگر، تظاهر، ریاکاری
تظاهر، وانمود، ظاهر سازی، تشبیه، تقلید، شبیه سازی، تمارض سایر معانی: جعل، تمار [حسابداری] شبیه سازی [شیمی] شبیه سازی، همانند سازی [سینما] نظیره سازی - شبیه سازی [عمران و معماری] تیر تیغه رو ...
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن سایر ...
احتمال، راست نمایی، شباهت به واقعیت سایر معانی: واقع مانندی، محتمل نمایی، راستین نمایی، عین نمایی [سینما] عین نمایی