مجاز سایر معانی: پرگه دار، دارای پروانه (یا جواز یا گواهینامه و غیره)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصوب، مجاز، معتبر، روا، مورد تایید و تصدیق، ماذون، دارای اختیار [صنعت] مجاز، مصوب
تنها، منحصر، گران، دربست، انحصاری، منحصر بفرد، انتصاری سایر معانی: دربستی، دربستگرانه، مانعه الجمع، اختصاصی، خصوصی، خاص، ویژه، ویژگانه، ویژگانی، ویژه ای، بخصوص، (باشگاه و غیره) بروندار، ویژه ...
غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع سایر معانی: غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام [کامپیوتر] غیر مجاز [حقوق] غیر قانونی، خلاف قانون، نامشروع