شگفت اور، افسانهای، افسانهوار سایر معانی: (عامیانه) خیلی خوب، عالی، محشر، معرکه، افسانه مانند، داستانگونه، داستانی، دستان، شگفت انگیز، باور نکردنی، اعجاب آور، محیرالعقول، مجهول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانده سایر معانی: فرسودگی، فرسودن، خستگی، کوفتگی، رنج، خسته شدن خستگی
(شاخه ای از نور شناسی که با فرستادن نور و تصویر و غیره از درون تارهای پلاستیکی سر و کار دارد) فیبر نوری [سینما] نورشناسی رشته ای [کامپیوتر] الیاف نوری؛ فیبر نوری - فیبر نوری کابلهایی که به ج ...
سپری، متناهی سایر معانی: فرزانه، با معرفت، فرهیخته، آموخته، والا، فراگشته، نابود، شکست خورده، کسی که کارش تمام است (یا کارش ساخته است)، پایان یافته، تمام (شده)، انجامیده، کامل (شده)، تکمیل ( ...
جور، قسم، دسته، نوع، جنس، طرز سایر معانی: گونه، شاخه، نقاشی ژانر، نقاشی واقع نما، طبقه، راسته، طریقه [سینما] ژانر (نوع ) - نوع
جور، قسم، دسته، طبقه، نوع، جنس، سرده سایر معانی: (زیست شناسی) جنس، سرده (که در موجودات بخشی از تیره است و به چند گونه تقسیم می گردد) [زمین شناسی] جنس. مجموعه ای از چندین گونه که شباهت ظاهری ...
کلفت، معشوقه، دوشیزه، دختر، دختربچه، زن جوان سایر معانی: زن ازدواج نکرده، زن مجرد، (زننده) کلفت، کارمند زن، (خودمانی) زن
اساس، کف زمین، اجتماع محلی سایر معانی: (در جنبش ها) منبع اصلی، منشا قدرت مردمی، (آمریکا - عامیانه)، مردم عادی، (در اصل) مردم غیر شهری (که تصور می شد بیش از شهرنشینان مظهر آمال ملت هستند)، من ...
حماقت، کندی سایر معانی: خمودی، خرفت شدگی، کندی (ذهن یا احساس)، بی حالی، کسل بودن، رخوت، کودنی
تاریخی، مبنی بر تاریخ سایر معانی: وابسته به تاریخ و تاریخ نویسی، برپایه ی تاریخ، برمبنای تاریخ، واقعی (نه ساختگی یا تخیلی)، رویداده، رخداده
توده مردم، ازدحام سایر معانی: (معمولا تحقیرآمیز - معمولا پس از : the) توده ی مردم، عوام، عوام الناس
رکود، بیهودگی، بی حرکتی، تنبلی، ناکنش، بی اثری، بی حالی، بی کاری سایر معانی: ناکنشوری، عدم فعالیت، کاهلی، ناکنایی، بدون فعالیت، سستی، سکون، فعال، در حال کار، در حال عمل