سرهم بند، بی دقت، لا ابالی، غافل، مسامحه کار، سبکسر، غفلت کار، لا قید سایر معانی: سر به هوا، یخلا، ولنگار، با بی دقتی، کم توجه، بی توجه، حواس پرت، شلخته، سهل انگار، نسنجیده، بی غم، غم آزاد، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سست، تنبل سایر معانی: تن آسا، کیار، بی رگ، رخوت انگیز، بی حال کننده، سستی آور، (پزشکی) بی درد، کم درد، (پزشکی - زخم و غیره) دیرجوش، (پزشکی - بیماری که آهسته رشد می کند) کندرست
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
لا ابالی، مسامحه کار، اهمال کار، بی علاقه، بی حال، سهل انگار سایر معانی: نامشتاق، ناخواستار، بی تفاوت، بی اعتنا، خونسرد
سست، لا ابالی، غفلت کار، بی قید، بی مبالات سایر معانی: قصور کننده، اهمال کار، مسامحه کننده، سست انگار، فروگذار، بی عرضه، سهل انگار، فراموشکار، بی دقت، پشت گوش انداز، پرویش، تنبل، ولنگار، شل ...
بی دست و پا، بی وسیله، بی چاره سایر معانی: بی عرضه، بی کفایت
بیدست وپایی، بی تدبیری
پوشش تگرگی، ناگهان، بی پروا، عجول وبی دقت سایر معانی: کار سردستی، کاری که با شتاب و بی دقتی انجام شود، غفلتا، عینا، کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
سست، تنبل، دیرپای، بی حال سایر معانی: کاهل، تن پرور، تن آسا، لش، لتره، کیار، عقب افتاده
سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی، اهسته کردن یا شدن سایر معانی: کند ذهن، کند هوش، دیر فهم، دیر آموز، پردرنگ، پر تعویق، آهسته، کندرو، یواش، کم سرعت، بطی (در برابر: تند fast)، کم اشتیاق، کم ...
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه سایر معانی: زبون، زار، لاجون، کم قوه، کم قدرت، ناچیز، کم استحکام، شل، رقیق، آبکی، (بازار سهام - قیمت ها - وضع ...