امیختن، مخلوط کردن، خمیر درست کردن، سرشتن، مالیدن، خمیر کردن، ورزیدن سایر معانی: (خمیر یا گل یا کاه گل و غیره) مالیدن، ورز دادن، شیبانیدن، خازه کردن، مشت و مال دادن، ماساژ دادن [نساجی] ورز د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغار، تغارخمیرگیری، لاوک خمیرگیری
جویدن، خاییدن، نرم کردن، چاوش کردن، بزاقی کردن سایر معانی: خمیر کردن
پاک کردن، ساییدن، مالیدن، ساییده شدن، اصطکاک پیدا کردن سایر معانی: (با دست یا حوله و غیره) مالش دادن، ماساژ دادن، مالاندن، برماسیدن، مشت و مال دادن، (با مالش و غیره) پرداخت کردن، صیقل دادن، ...